◄ΣΞΣ♥мλη☻,Кн☺Ð₪Σ♥ΣΞΣ►
ای کاش تنها غمم ،شکستن نوک مدادم بود.
25 آذر 1391برچسب:, :: 5:9 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
آخرين نامه
این مثنوی حدیث پریشانی من است بشنو که سوگنامه ویرانی من است
امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام بلکه به یمن آمدنت جان گرفته ام
گفتی غزل بگو، غزلم شور و حال مرد بعد از تو حس شعر فنا شد خیال مرد
گفتم مرو که تیره شود زندگانیم با رفتنت به خاک سیه مینشانیم
گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد به چشم باز فرصت دیدن نمیدهد
وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است معیار مهرورزیمان سنگ بودن است
دیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی است ؟؟ اصلا کدام احمق از این عشق راضی است ؟؟
این عشق نیست فاجعه قرن آهن است من بودنی که عاقبتش نیست بودن است
حالا به حرفهای غریبت رسیده ام فهمیده ام که خوب تو را بد شنیده ام
حق با تو بود از غم غربت شکسته ام بگذار صادقانه بگویم که خسته ام
بیزارم از تمام رفیقان نارفیق اینها چقدر فاصله دارن تا رفیق
من را به ابتذال نبودن کشانده اند روح مرا به مسند پوچی نشانده اند
تا این برادران ریا کار زنده اند این گرگ سیرتان جفا کار زنده اند
یعقوب درد میکشد و کور میشود یوسف همیشه وصله ناجور میشود
اینجا نقاب شیر به کفتار میزنند منصور را هر آیینه بر دار میزنند
اینجا کسی برای کسی کس نمیشود حتی عقاب درخور کرکس نمیشود
جایی که سهم مرگ به جز تازیانه نیست حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نیست
ما میرویم چون دلمان جای دیگر است ما میرویم هر که به ما ندمخیر است
ما میرویم گرچه ز الطاف دوستان بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است
دلخوش نمیکنیم به عثمان و مذهبش در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است
ما میرویم مقصدمان نامشخص است هرجا میرویم بی شک از این شهر بهتر است
ازسادگیست گر به کسی تکیه کرده ایم اینجا که گرگ با سگ گله برادر است
ما میرویم ماندن با درد فاجعه است در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است
دیریست رفته اند امیران قافله ما مانده ایم قافله پیران قافله
اینجا دگر چه باب من و پای لنگ نیست باید شتاب کرد مجال درنگ نیست
بر درب آفتاب پی باج میرویم ما هم بدون باد به معراج میرویم
25 آذر 1391برچسب:, :: 5:9 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
من از تو دل نمیکنم
حرف آخر دلم تنها تویی صدای من تنها دلیل بودنم فقط تویی هوای من
سکوت رو میسپارم به شب تا با تو از نو زنده شم هواتو کرده این دلم تو نیستی بی تابت میشم
من از تو دل نمیکنم اینو خودت خوب میدونی نزار بگم دوستت دارم اینو تو چشمام میخونی
من عاشق عشق توام عاشق اون ناز نگات میخوام پر از ستاره شه سیاهی رنگ شبات
یکم به من خیره بشو شاید منو یادت بیاد من همونم که هستیشو پای دوتا چشم تو داد
من همونم که تو شبات همدم آهت میشدم سنگ صبور غصه ها چراغ راهت میشدم
کوه غمت رو دوش من خاطره هات جلو چشام به پای تو شکستم و میگذرم از تو قصه هام
حرفی نمونده تو دلم بغضی نشسته تو گلوم درد دلام باشه واسه وقتی نشستی روبروم
==============================================
رسم زمونه
گریه نکن تا که چشات قشنگیشو از دست نده ای عشق من زیبا بمون جوونیتو به کس نده
گلم بهت میگم برو گرچه میمیرم تو سکوت الهی که خوشبخت بشی من به فدای تار موت
به خدا تموم عالم رو بگردی میدونم هیچکسی به قد من غم توی قلبش نداره عزیزم اگه بری این دل حساس منم اون بلایی که نباید سر چشماش میاره
چه کنم مجبوریه رسم زمون اینحوریه نمیخوام بی تو باشم خدا میدونه زوریه
تویی شهزاده من منم غلام پاپتی تنهام بزاری بهتره اینجوری خیلی راحتی
از ته دل یه قول میدم تو بری ماتم نگیرم اگه بخوام گریه کنم کور شم الهی بمیرم
لیاقتت رو ندارم حتی واست اشک بریزم اینجور منو نگاه نکن گریه م میگیره عزیزم
به خدا تموم عالم رو بگردی میدونم هیچکسی به قد من غم توی قلبش نداره عزیزم اگه بری این دل حساس منم اون بلایی که نباید سر چشماش میاره
چه کنم مجبوریه رسم زمون اینحوریه نمیخوام بی تو باشم خدا میدونه زوریه
تویی شهزاده من منم غلام پاپتی تنهام بزاری بهتره اینجوری خیلی راحتی
25 آذر 1391برچسب:, :: 2:17 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
25 آذر 1391برچسب:, :: 2:17 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
24 آذر 1391برچسب:, :: 8:41 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
24 آذر 1391برچسب:, :: 8:41 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
منظورش این بوده که هر کس خود را بشناسد پروردگار خود را شناخته است.
آنتن سیار!
تعجب یا خمیازه ؟!
عکس جوونی های علی دایی
عکس از مراسم شب قدر - خبرگذاری فارس
بدون شرح!
24 آذر 1391برچسب:, :: 8:41 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
24 آذر 1391برچسب:, :: 8:41 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
24 آذر 1391برچسب:, :: 8:41 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
24 آذر 1391برچسب:, :: 8:41 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
24 آذر 1391برچسب:, :: 7:32 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
کلمات بیش از آنچه که شما تصور می کنید تاثیر گذارند. همیشه پیش از صحبت کردن فکر کنید.
هرگز برای کسی که شما را می آزارد گریه نکنید... در عوض لبخند بزنید و به او بگویید، ممنون بخاطر اینکه به من فرصتی دادی تا کسی بهتر از تو را پیدا کنم! 24 آذر 1391برچسب:, :: 7:32 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند ! استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟ شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟ شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد. استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟ شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم . استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟ شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم! استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟! شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود! استاد گفت : پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش! همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی. تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری . خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد! او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد، نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....! 24 آذر 1391برچسب:, :: 7:32 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
کلنل ساندرس یک روز در منزل نشسته بود در این میان نوه اش آمد و گفت: بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری؟ 24 آذر 1391برچسب:, :: 3:35 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
دعایی میکنم هرشب که از یادم رود مهرش ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد... 24 آذر 1391برچسب:, :: 3:35 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
عشق،
حرفی است برای نگفتن در ناکجايی که منم، ايستاده کنار دريچه ای گشوده به برهوتی از خاکستر - در حصاری از مه - چشم در چشم ظلمتی که مرا در بر گرفته است 24 آذر 1391برچسب:, :: 3:35 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
مي گفتي كه دوستم داري به اندازه ي تمام قطره هاي باراني كه بر صورتت مي ريزد! و من نيز دوستت دارم، بدون توجه به چتري كه... روي سرت گرفته اي!!! *********************************************** برق در ايران باستان كشف شده بود!
براي نخستين بار، آن زمان كه پيرمردي نقاش... تصويري از چشم هاي تو كشيد!!! 24 آذر 1391برچسب:, :: 3:35 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
سلامي دوباره به همه دوستان عزيز
بلاخره از سفر برگشتم ، خيلي خوش گذشت ، بعد از چند هفته دوباره برگشتم و حالا...
|
درباره وبلاگ ![]() سلام دوستان عزیز به وبلاگ ماخوش اومدین.مرسی از بازدیدتون.امیدواریم بتونیم مطالبی رو در وبلاگمون قرار بدیم که مورد پسند شما دوستان گل باشه.چندتا خواهش داریم یکی اینکه تو نظر سنجی شرکت کنید .دومی اینکه حتما برامون نظر بزارید.سومی حتما ولطفا عضو هم بشید.مرسی از شما بازیدید کننده ی گرامی.برای اطلاعات بیشتر میتونید به پروفایل مراجعه کنید.هر گونه سوالی هم داشتید میتونید به ادرس ایمیل هر دوتامون بفرستید.مرسی موضوعات آخرین مطالب پيوندها
|
|||
![]() |